ننامی بیچاره؟؟؟ زیرا؟ خب معلومه که پدرش تو قمار باخت و قبل از اینکه کل خونه و زندگیشو شرط بندی کنه و حالا که فرار کرده و هیچکس نمیدونه کجاست دختری تنها. ...در شهر...در پارک...گرسنه و تشنه...از دست گداهایی که می توانند او را به جای گداها ببرند فرار می کند که اصلا خوب نیست!! به همین دلیل وقتی سه سوته به مردی کمک می کند تا از شر یک سگ خلاص شود، پیشنهاد او را بر اساس زندگی در معبد و مراقبت از آن می پذیرد و پس از رفتن به آنجا، وقتی فکر می کند که بدبختی ها در شرف پایان است، متوجه شد که آن مرد الهه زمین بود و اکنون وظیفه خود را بر دوش نانامی گذاشت و اکنون الهه معبد است که باید با روباهی بداخلاق که از صاحب قبلی خود عصبانی است سر و کار داشته باشد...