در یک روز عادی در مدرسه، ریکا تاکاناشی متوجه تبادل سریع ماکوتو ایشیکی با یوتا توگاشی می شود. ریکا از روی کنجکاوی این موضوع را با دوستش مطرح می کند، از قضا آنها هم قبول دارند که یوتا چیزی را از ریکا پنهان می کند. آنها تصمیم می گیرند به هر قیمتی محتویات فلش را کشف کنند، غافل از اینکه داخل آن همه عکس های یک بت (خواننده) است که یوتا در دبیرستان دوست دارد. با این حال، ریکا در هنگام ملاقات با او، عهد خود را به عنوان عاشق زیر پا می گذارد و از یوتا می خواهد که فلش را به او بازگرداند.
علیرغم اینکه یوتا شاهد بازگشت فلش بود، وضعیت همچنان سوال برانگیز است. این شک باعث می شود نیمه شب یوتا یوتا یوتا را پنهان کند تا همه بدانند که فلش برنگشته است! در حین مرور مطالبش، به محض ورود یوتا به اتاقش، به سمت تخت می دود. در کمال وحشت، فلش متوجه می شود که به خاطر شکستش در حفظ امنیت او بلعیده شده است. یوتا به سرعت متوجه می شود و از او می خواهد که عذرخواهی کند و این باعث می شود که این زوج در ابتدا عذرخواهی نکنند. آیا این بدان معناست که این دو مرغ عشق می توانند از شر مشکلات خود خلاص شوند؟