تومویا اوکازاکی دانش آموز سال سوم دبیرستان است و از زندگی خسته شده است. وقتی او جوان بود مادرش در یک تصادف رانندگی فوت کرد و به همین دلیل پدرش شروع به کشیدن سیگار و مشروبات الکلی کرد و همین امر باعث درگیری های مکرر بین تومویا و پدرش شد تا اینکه در یکی از این دعواها، تومویا کتف او را شکست. . از آن به بعد رابطه بین او و پدرش به طور فزاینده ای دورتر می شود. یک روز، زمانی که او با دختری عجیب به نام ناگیسا فوروکاوا به خانه برمی گشت. که یک سال از او بزرگتر است. بیماری نگیسا باعث می شود که او احساس تنهایی کند و دوستانش را رها کند. این دو شروع به گذراندن وقت با هم می کنند و کم کم. با گذشت زمان، تومویا احساس می کند که زندگی گذشته کسل کننده اش مسیر جدیدی را در پیش گرفته است.