جادوگری که زمانی بهترین شاگرد برج معروف فنگ بود.
او این روزها وقت خود را در تعقیب مشتریان ناامید به عنوان رهن می گذراند.
حداقل تا زمانی که یکی از مشتریانش طرحی برای کسب درآمد ارائه کند: «تقلب ازدواج».
او ناخواسته خود را در آن داستان می بیند.
یتیم با هیولایی روبرو می شود که از روزی که برج فنگ را ترک کرده هدف او بوده است.
در میان کسانی که به دنبال کشتن یتیم و هیولا بودند، او تمام تلاش خود را می کند تا از هیولا محافظت کند.
و با این کار روز بی اهمیت اما آرام او به پایان می رسد.
او تلاش می کند خواهرش آزالی را به شکل واقعی خود بازگرداند، که منجر به رازهای بیشتری می شود و کلیدی برای باز کردن اسرار جهان است.