پس از پایان دبیرستان، رنتارو آیجو توانست به دختری که دوستش دارد اعتراف کند. متأسفانه او را رد کردند و این صدمین مردودی او بود و بعد از شکستن قلبش به معبد زوجین رفت و دعا کرد تا بالاخره بتواند در دبیرستان دوست دختری پیدا کند. ناگهان خدای معبد ظاهر می شود و به رنتارو قول می دهد که بتواند 100 دوست پسر دبیرستانی را پیدا کند. اگرچه رنتارو در ابتدا مشکوک بود، اما به سرعت متوجه صحت گفتههای خدا میشود، زیرا دو تن از عاشقان او، هاکاری هانازونو و کارانه ایندا، در همان روزی که او را میبینند، به یکدیگر اعتراف میکنند. با این حال، آن خدا فراموش کرد به رنتارو چیزی بگوید: اگر یکی از عاشقانش با او رابطه جنسی برقرار نکنند، خواهند مرد. رنتارو که در شرایط مرگ یا زندگی گرفتار شده، سعی میکند با همه عاشقانش قرار بگذارد. با قلبی آنقدر بزرگ که می توان آن را بین 100 دوست دختر تقسیم کرد، رنتارو از زندگی دبیرستانی خود نهایت استفاده را می کند و خانواده رنتارو هر روز بزرگتر می شود!