ده سال از زمانی که ناگومو ایرینو خانه را ترک کرد تا رویای خود را که در نهایت شکست خورد، دنبال کند، می گذرد. او سرانجام پس از اطلاع از بستری شدن پدرش، صاحب آبنبات فروشی ریوکوشو در کیوتو، تصمیم به بازگشت می گیرد. ناگومو نگران این است که در صورت مرگ پدرش هیچ کس فروشگاه را به ارث نبرد، ناگومو آماده می شود تا میراث خانواده و هنر شیرین سازی را در آغوش بگیرد.
همانطور که انتظار می رفت، ناگومو متوجه می شود که پدرش قبلاً جانشین دیگری را انتخاب کرده است: دختری 10 ساله به نام Itsuka Yukihira که به دلایل نامعلومی توسط پدرش در ریوکوشو رها شده است. در حالی که او از آن زمان به عضویت خانواده درآمده و اکنون دختر پوستر فروشگاه است، ایتسوکا همچنان آرزوی دیدن پدرش را دارد و هر سرنخ ممکنی را که می تواند او را به او برساند دنبال می کند. مادر ناگومو با ابراز همدردی با وضعیت ایتسوکا، از ناگومو میخواهد که به عنوان پدر ایتسوکا عمل کند، به این امید که ایتسوکا به روی او باز شود و درد او را کاهش دهد، حتی اگر اندکی باشد.
ایتسوکا و ناگومو با شروع شرایط بد، به تدریج بیشتر در مورد یکدیگر یاد می گیرند و متوجه می شوند که بیشتر از آنچه فکر می کردند شبیه هستند. با عشق متقابل آنها به ریوکشوو و آب نبات او، رابطه آنها به عنوان یک کودک و شخصیت پدری شروع به شیرین کردن زندگی اطراف آنها می کند.
[نوشته شده توسط MAL Rewrite]