دو مرد جوان که در امپراتوری وارهیت زندگی میکنند قصد دارند به پایتخت نقل مکان کنند: اینومائل خجالتی که به عنوان دربان کار میکند و زمانی خواهر کوچک دردناکی بود، همراه با لئوکایدو، یک سرباز بیتجربه امپراتوری که روزهایش را با خیالپردازی درباره آیندهاش میگذراند. لقب سرباز بوده است ... در گذشته امپراتوری جوهر افراد بی شماری از جهان محو شد. بازگشت "نور" پیش بینی شده است، همان فاجعه ای که ظاهر یک هیولای وحشی را در جهان به ارمغان می آورد و روح بقیه نسل بشر نیز فاسد شده است. در این میان سرنوشت اینومائل، لوکایدو و...