با استفاده از قدرتی به نام مانا که مردم کشف کردند، توانستند به همه جنگ ها، سختی ها و قحطی پایان دهند و دنیا را به شهری ایده آل برای زندگی تبدیل کنند. بزرگ ترین شاهزاده امپراتوری میسوروگی، پرنسس آنجلیز، نیز در این دنیای آرام و بی دغدغه زندگی می کند. مردم سرزمینش او را دوست دارند و به زودی وارث تاج و تخت خواهد شد. اما در همان زمان، Angelize به یک حقیقت وحشتناک پی می برد. او متوجه می شود که او در واقع یک نورما است. هنجارها افرادی هستند که نمی توانند از قدرت مانا استفاده کنند و جامعه با آنها به عنوان یک شی برخورد می کند. پس از طرد شدن توسط سرزمین و مردمش، به جزیره ای دورافتاده در وسط دریا می گریزد و از همه پنهان می شود. اما در همان جزیره، او با گروهی از دختران نورما آشنا می شود که چیزی جز جنگ در زندگی خود نمی دانند. آن ها از روبات های جنگی بزرگی به نام Barameiru برای مبارزه با اژدهایی استفاده می کنند که از بعد دیگری به دنیای آنها حمله می کنند. آنج که چیزی برای از دست دادن ندارد به این گروه می پیوندد.