این داستان یک عشق غمگین و متولد نشده است که در شهر هوایی نئو ورونا اتفاق می افتد. ظلم و استبداد بعد از 14 سال پیش که خانواده مونتاگ کنترل بهشت این جزیره را به دست گرفتند، حاکم شد. در دولت فعلی درگیری وجود دارد. بین فقیر و غنی روشن است، زمین خشک و آب کم است. خود آسمان در مه غلیظی پوشیده شده است. اجداد رومئو و ژولیت هر دو از خانواده های فعلی و گذشته حاکمان نئو ورونا هستند. رومئو پسر مونتاگ، دیکتاتور فعلی، ژولیت (زنی زیبا) با لباس مبدل مرد (اودین)، آخرین نواده کاپولت، حاکم قبلی جزیره است که 14 سال پیش توسط خنجر یک قاتل کشته شد. . گذشته واقعی او تا تولد 16 سالگی برای او فاش نمی شود.