همه چیز با مرگ یکی از اعضای باشگاه نجوم شروع شد، بنابراین شبح شایعه شده این باشگاه زنده شد. در رصدخانه متروک باشگاه، گانتا، به شدت ناامید و بی خواب، با ایساکی ماگاری کمی سرکش اما بی بند و بار روبرو می شود. Magari می پرد و سعی می کند از صحنه فرار کند، اما یک در شکسته مانع از انجام این کار او می شود و هر دو را در داخل قفل می کند. این دو دوستی بعید ایجاد می کنند، در نتیجه از فضای امن رصدخانه برای تعامل استفاده می کنند. کیمی وا هوکاگو بی خوابی نکیم و ماگاری را در رصدخانه ای با نور ستاره دنبال می کند که به یکدیگر کمک می کنند بر بی خوابی و تأثیرات ماندگار آن بر زندگی یک دانش آموز غلبه کنند.