در زمان های قدیم، زمانی که انسان ها و شیاطین همزیستی ناسالم داشتند، پادشاهی شیاطین شاهزاده خانم انسان را گروگان گرفتند و او را در قلعه خود زندانی کردند. دل شکسته، پیروان شاهزاده خانم با غم و اندوه از غیبت او به سینه می کوبند... تا اینکه یک قهرمان بلند می شود و شاهزاده خانم را نجات می دهد! اما تا زمانی که این جنگجو در زره درخشان خود ظاهر شود، شاهزاده خانم اسیر چه می تواند بکند؟ نگهبانان خرس بال خفاش ناز هستند، اما هی، این اسارت خسته کننده است! پس تصمیم گرفت که اگر کمی آرامش یا بی خوابی پیدا کرد ساعات طولانی اسارت را در خواب بگذراند...